وبلاگ

توضیح وبلاگ من

دیالوگ

 
تاریخ: 14-12-96
نویسنده: روشنک بنت سینا

نظرات دوستان پیرامون پست شاهزاده من کو؟

موسوی: «باش تا صبح دولتت بدمد…»

زهرا: «سلام، همین دو ساعت پیش داشتیم برای داداشم دنبال دختر خوب می‌گشتیم که منم شما رو پیشنهاد دادم… گفتم خیلی دختر خوبیه و کلی هم زرنگه! چه زود آب پاکی رو ریختی رو دست خواهرشوهرها و مادرشوهر.»

سحر: «خخخخ آج نگویند… اجی یکی رو هم بزارین گلدان رو براتون بیاره کنار دستتون. یکی هم اب رو بیاره. شمام اگه زحمتی نشد اب رو تو گلدان خالی کنین البته بی زحمت.»

سمیه: «آخی چه کم توقع.»

اکرم: «چ خوب بود حس منم همینجوره.

البته یه ساله ازدواج کردم ولی پیش مامانمم و هنوز سختی کارو درک نکردم اونجور. وگرنه منم مرده بودم ازکار. فدای مامانم بشم چقدر زحمت میکشن مادرا»

خدیجه: «این روزا دیگه شاهزاده‌ها با اسب نمیان، با پراید میان. البته بعضیهاشون با دوچرخه. امیدوارم به آزویت برسی.»

هاجر: «سلام علیکم. ای خواهر… ولی عجب جایی پیامتو دیدم الآن حرم امام رضاعلیه السلام روحی فداه هستم. دعا می‌کنم به حق مادرشون زهراسلام الله علیها همه روبه حاجتشون برسونن شماهم یکی ازاونا ان شاالله…  اللهم صل علی محمدوآل محمدوعجل فرجهم.»

رقیه: «با این همه خدمتکار خودتون پس چیکار کنید خسته نمیشید همش دستور بدید.»

سیده فاطمه: «ظاهرا شاهزاده رفتن اسب رو با شاسی بلند سفید تعویض کنن آپدیت بشن..دوست داری؟»

زینب: «سلام روشنک جان. من یه دختر مجردم که همه ی این کارایی که گفتی انجام میدم. عین یه مادر توی خونمون کارمیکنم. شاید بعضی وقتا که کارا زیاد بشه خسته بشم ولی لذت داره. کسی که خودشو به کار نمی‌بنده حتی تصور کار کردن هم براش رنج آور وسخته. نظر دوستان درباره اینکه گفتن کار خونه رو میشه برای رضای خدا انجام داد و عبادت بشه درسته. شما یه نیت کن و برو جلو. دیگه خستگی معنا نداره.»

زهرا: «منتظر نباش نمیاد اسبشو کشتن باهاش سوسیس درست کردن.»

راضیه: «ینی شانس بیاری ی شوهر مرتب و منظم گیرت بیاد باید کلاتو حواله اسمون کنی. اگه مث مال ما باشن که… دیگه بقیشو نگم.»

سمیه: «اگه این شاهزاده جزء دهه‌شصتی‌ها باشه بعید میدونم سوار بر اسب باشه. اگه واقعا قصد پرواز داری،پیشنهاد میکنم همه نگاهت به سواره ها نباشه.»

سریه: «چقد تخیلات دوران مجردیمون شبیه هم بوده!!! ولی من بعداز ازدواج درست شدم! کار کردن توی خونه لذت بخشه. بویژه اگه هدفمند باشه. نیت‌های خوب قاطیش بشه. آب انار برام آوردن!!! خخخخ»

آمنه: «شاهزاده پورشه سواری الان از اینجا رد شد، بگیرم بیارمش؟»

محدثه: آره واقعا خیلی کاره ولی وقتی روزانه به هزار و یک کار رسیدگی میکنم به خودم می بالم و خدا راا شکر میکنم که عقل و حواس وتوانایی و سلامتیم رو براهه .مثل یک پازل میمونه.

فکر کردن به کاری که شروع نکردیش مثل یک غول میترسونه آدمو ولی وقتی توش افتادی میبینی کارهای کوچولو کوچولو که از پسش بر میای و خستگی نداره اگه به موقع انجام بشن.وهمه کارا جمع نشن رو هم.باید کار کار مهم را تشخیص بدی و به نوبت انجام بدیم. همین. البته با عشق لذت بخش هم میشه. اگه برای رضای خدا نیت کنیم که عبادت هم میشه. چی از این بهتر. ان شاءالله سلامتی وتوان بده خدا وبا اراده و همت کارکنیم.منم برای خانوما غصم میگیره گاهی.ولی ناشکری نمیشه کرد. ان شاءالله یه همسر بساز و کمک حال گیرت بیاد حله.

#روشنک_بنت_سینا #دیالوگ 

۹۶/۱۲/۱۲


فرم در حال بارگذاری ...

« قسم به اسپند و به بوی دودبنیان مرصوص »