قبلا یک دفتر داشت. تاریخ تولد همه را تویش نوشته بود. تاریخ تولد عموها، عمهها، دختر عموها، پسر عموها و همه را. شبی که رفته بودیم خانهشان تاریخ تولد من را پرسید. من یعنی دختر عمهاش. سال بعد چند روز مانده به اول شهریور پیشاپیش تولدم را تبریک گفت. «عههه…
بیشتر »