وبلاگ

توضیح وبلاگ من

آرشیو برای: "شهریور 1397"

بخوانید و بگویید

«اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ» وقت‌هایی که با همکلاسی‌ها می‌نشستیم و با هم مباحثه می‌کردیم، یک نفر روی کتاب می‌خواند بعد رو به بقیه می‌گفت: «فهمیدین چی شد؟» می‌گفتیم: «آره، ولی یه بار دیگه به زبون خودت بگو چی گفت!» حالا اگر بخواهم این آیه را… بیشتر »

تربت خوشگِل

من در چنین روزی چشم به جهان گشودم. همان روز هم خدا و هم دنیا چشم بر من گشود. و الا من کجا و دنیا کجا! روزی که به دنیا آمدم روز خوبی بود. برای مادرم روز مادر شد، برای پدرم روز پدر، برای مادربزرگ پدر‌ی‌ام روز مادربزرگ، برای پدربزرگ پدری‌ام روز پدربزرگ،… بیشتر »

ساده‌های دوست داشتنی‌ من

قبلا یک دفتر داشت. تاریخ تولد همه را تویش نوشته بود. تاریخ تولد عموها، عمه‌ها، دختر عموها، پسر عموها و همه را. شبی که رفته بودیم خانه‌شان تاریخ تولد من را پرسید. من یعنی دختر عمه‌اش. سال بعد چند روز مانده به اول شهریور پیشاپیش تولدم را تبریک گفت. «عههه… بیشتر »