وبلاگ

توضیح وبلاگ من

آرشیو برای: "آذر 1396"

زنان نادیده

بهش خبر دادند که به روستا حمله کرده‌اند. سلما دستپاچه شد. صدای ناله‌ی زن‌ها در راهروی بیمارستان پیچیده بود. سر کودک را که پانسمان کرد به نور گفت باید برود روستا و مادرش را بیاورد.  سوار ماشینش شد و به طرف روستا رفت. آمبولانس‌ و ماشین‌هایی از کنارش رد… بیشتر »

آبگرمکُنیو

گفته بودند نماز مغرب و عشا آنجا باشم. پالتو زرشکی‌ که دیشب خریده بودم را پوشیدم‌. خیلی بهم می‌آمد. وقتی به داداش یازیازِ بی‌ذوق گفتم بهم می‌آید یا نه؟! فقط سری تکان داد. یادم باشد وقتی خودش چیزی خرید فقط برایش سر تکان بدهم؛ نه بیشتر و نه کمتر. جلوی آینه… بیشتر »

وقتی مادر نیست

مادر که خانه نیست هیچ چیز سر جایش نیست. وقتی می‌رود انگار همه چیز را هم با خودش می‌برد. تنها آشپزخانه‌ای می‌ماند که انگار چندین سال است دچار قحطی شده. نه قند را پیدا می‌کنی، نه چای را. برای شام و ناهار هم چیزی پیدا نمی‌شود. تا اینکه دختر خانه ادای مادر… بیشتر »

کیک داغ

هوای دم غروب نسبتاً سرد بود. نور چراغ‌ها و لوستر مغازه‌ها افتاده بود کف پیاده‌رو. باران نم نم می‌بارید. کلاس تازه تعطیل شده بود. داشتیم با هم حرف می‌زدیم و می‌رفتیم. جلوتر بوی شیرینیِ تازه و داغ قاطی بوی باران شد. مرضیه از شیرینی‌فروشی کمی کیک خرید و… بیشتر »

تاسَک شاهد است

با چند بارندگی چشمه‌ی تپه می‌جو‌شید. آبش زیاد بود. پشت خانه‌مان حکم جوی داشت. آب چشمه و آب باران از تپه سرازیر می‌شدند و از پشت خانه‌ی ما می‌گذشتند. خانه فاطمه‌ اینها کنار چشمه بود. روزهای آفتابی یا پشت خانه ما بودیم یا کنار چشمه. آبش روی کمرِ تپه پهن… بیشتر »

دُوَرِ هونَه مِهتَرِ هونَه

یک ضرب المثلی تو زبان لری داریم که می‌گوید: «دُوٙر هونٙه مِهتٙر هونٙه» ( هونه: خانه).  این ضرب المثل را برای دختران کدبانو که همه امورات خانه روی دوش‌شان است به کار می‌برند. البته برای کنایه زدن به دخترانی که دست به سیاه و سفید نمی‌زنند، کاربرد بیشتری… بیشتر »

کدام فصل را خوانده‌ای؟

روزی که چند نفر مسلح به خانه‌ی ملت در تهران حمله کردند، من با ترس و لرز در خیابانهای شیراز قدم می‌زدم. هر آن تصور می‌کردم که الان چند نفر مسلح مرا با تیر می‌زنند یا خودشان را در چند قدمی‌ام منفجر می‌کنند. آن هفته یک برنامه‌ای در مسجد سر کوچه برگزار شد.… بیشتر »