یکی از دوستان اهل رسانه که در کانالم حضور داشت این کتاب را بهم داد. گفت: «نویسنده خاطرات کودکیاش را که در روستا بوده، روایت کرده. به درد شما میخورد». از روستایمان خاطرات زیادی دارم. کلا توی روستا بزرگ شدم. چند تایی را کانال و وبلاگم نوشتهام. چند وقت پیش استارت کتاب را زدم. اما تمام نشد. فقط ده بیست صفحه ازش خواندم. این تعطیلات فرصتی شد برای تمام کردنش. توصیفات کتاب آنقدر قشنگ بود که دلم میخواهد یکبار دیگر آن را بخوانم. خیلی ساده، عادی و با صداقت روایت کرده بود. همراه با واژگان زیبا و گسترده. سبک یادآوری خاطرات و روایت کردنش برایم خیلی جالب بود. خیلی هم بهم کمک کرد و ایده داد. ادبیات جالبی داشت. این کتاب را به دوستانم که دستی در نوشتن دارند، پیشنهاد میدهم. از آن کتابهایی است که قلم آدم را قوی میکند.
فکر میکنم آدم هر چه قلمش در نوشتن صداقت داشته باشد دلنشینتر میشود. البته فکر نمیکنم، بلکه مطمئنم. هر چه بخواهی خودت را سانسور کنی، خراب میکنی. مخصوصا ما طلبهها یک یخی در نوشتن و شأنیت داریم که باید شکسته شود.
فرم در حال بارگذاری ...