ابن مشغله از نوجوانی و جوانی دارد دنبال شغل میگردد. سر کار هم میرود. اما بعد از چند ماهی دوام نمیآورد و به دلیلی سر یک کار دیگری میرود. زبان زد همه میشود. همه میدانند که شغل جدید هم برایش ماندگار نیست و میگویند آدمی دمدمی مزاج است. اما اعتقاد ابن مشغله چیز دیگری است. نمیخواهد نان به نرخ روز بخورد.
حکایت کتاب حکایت خیلی از ما و جامعه است. در حال حاضر نان خوردن به هر قیمتی یک ارزش محسوب میشود و غیر از این را حماقت میدانند. پول حرف اول را میزند. حین خواندن دلم کشید خود نادر ابراهیمی را بشناسم.
آخر کتاب فهرستی از کتابهای دیگرش برای بزرگسال و کودک و فیلمنامه و نمایشنامه و غیرهاش بود. یک کارنامه پر و پیمان. این خیلی عالی است. بیشتر خوشم میآید ازش.
فرم در حال بارگذاری ...