وبلاگ

توضیح وبلاگ من

راهکار علم غیب پیدا کردن

 
تاریخ: 22-03-97
نویسنده: روشنک بنت سینا

سه تا از دخترها قد و قواره‌شان به کوچولو‌ها نمی‌خورد، تو اتاق می‌نشستند. علی که یک جا بند شدنی نبود، می‌رفت پیششان. رفتم تو اتاق دیدم صندلی خیس شده. یکی از دخترها گفت: «علی آب ریخت روش». علی گفت: «من نریختم». بهش گفتم: «من یه نگاه بکنم، می‌فهمم کی ریخته». گفت: «از کجا میدونی؟» گفتم: «علم غیب دارم». دستم را گرفت و برد پیش پارچه‌هایی که از کمبود جا، روی میز تلنبارشان کرده بودیم. دو تا ماژیک لای پارچه‌ها بود. علی گفت: «اگه راس میگی، بگو این ماژیکا رو کی گذاشته اینجا؟» گفتم: «خودت گذاشتی». بعد دستم را کشید و برد کنار میز دیگر که کلی خرت و پرت رویش جمع شده بود. یک کیک فنجانی نیم‌خورده‌ای روی میز بود. گفت: «این کیک مال کیه؟ کی گذاتتش اینجا؟» گفتم: «کار پسراست». گفت: «چطوری علم غیب داری؟» گفتم: «دختر خوب و حرف گوش‌کنی بودم، خدا بهم علم غیب داد. تو هم اگه به حرفم گوش بدی، خدا بهت علم غیب میده». علی باورش شد. رفت پیش بچه‌ها و بهشان ‌گفت: «بچه‌ها اگه به حرف خانم گوش بدید، علم غیب پیدا می‌کنید». چند تا از دختربچه‌ها از حرف علی خنده‌شان گرفت. بهشان چشم‌غره رفتم که اگر جرأت دارید بخندید. لب و لوچه‌شان را جمع و جور کردند. علی کوتاه بیا نبود. چیز جدیدی کشف کرده بود، «راهکارهای علم غیب پیدا کردن» را. دائم به بچه‌ها می‌گفت: «بچه‌ها به حرف خانم گوش بدید، تا علم غیب پیدا کنید». اصلا آدمی نیستم که بخواهم کسی را دست بیندازم. این قصد را هم نداشتم. چه می‌دانستم علی با چند پرسش و اعجاز بهم ایمان می‌آورد. قبل از اینکه این اعتقاد به عمق جان و استخوانش نفوذ کند، بهش گفتم: «علی جدی نگفتم. شوخی کردم. علم غیب ندارم».

ته‌نوشت: ولی خودمان هستیم؛ اگر علم غیب نداشتم پس از کجا می‌دانستم ماژیک‌ها را علی گذاشته لای پارچه‌ها! پسرها کیک خورده‌اند و گذاشته‌اند روی میز! و علی آب ریخته بود روی صندلی! آیا این اعجازها در اثبات علم غیب داشتنم کافی نیست؟! پس هر کجا هستید، دست راست خود را بالا بیاورید و عهد ببندید که همیشه به حرفم گوش می‌دهید، بلکه کمی از علمِ علم‌غیب داشتنم را به ارث ببرید.


فرم در حال بارگذاری ...

« افراد پاکدامن را اخراج کنیددرد احبا نمی‌برم به اطبا »