این روزها دوستانم دارند آماده میشوند برای این کمپین. من پیشنهاد خودم را دادم و گفتم احتمالا نمیتوانم برای این کمپین مطلبی ارسال کنم. پدر، مادر و همهی اجدادم در روستا به دنیا آمدند و زندگی کردند. در جریان ظلم و ستم شاه نبودند و به طبع در جریان مبارزات پیروزی انقلاب هم نبودند. نه تلوزیونی بود و نه رادیویی. سال تا سال کسی هم پایش را از روستا آن طرفتر نمیگذاشت. البته میتوانم از پیرزن مهربان مسجد بپرسم ولی حرف من چیز دیگری است.
خاطرات این افراد از مبارزاتشان و از پیروزی انقلاب شنیدنی هست. ولی خاطرات منِ دههی هفتادی هم شنیدنی است. من هم دارم در این کشور و برای تداوم این انقلاب، تلاش میکنم. چرا هیچ کس نمیخواهد خاطرات من را ثبت و ضبط کند یا بنویسد؟!
پدران و مادران ما، آنچه باید در دههی پنجاه میکردند، کردند. ما چه کارهایی کردیم و چه کارهایی نکردیم؟ از این چیزها باید نوشت. از امروز و فردا باید نوشت، نه فقط از گذشته. این منِ جوان هستم که باید دیده بشوم و حرفهایم شنیده بشود. چون آینده در دستان من است. در دستانِ #روشنک_بنت_سینا. آیا شنوندهای هست؟
فرم در حال بارگذاری ...