قبلا یک دفتر داشت. تاریخ تولد همه را تویش نوشته بود. تاریخ تولد عموها، عمهها، دختر عموها، پسر عموها و همه را. شبی که رفته بودیم خانهشان تاریخ تولد من را پرسید. من یعنی دختر عمهاش. سال بعد چند روز مانده به اول شهریور پیشاپیش تولدم را تبریک گفت. «عههه یادش بود!». تاریخ تولد من رفته بود توی همان دفترش. شاید هم توی یادآور گوشیاش. امسال اولین تبریک را خودش فرستاد. مثل هر سال.
«سلام
ساده ساده میگم
پیشاپیش تولدت مبارک
همراه با آرزوی بهترین ها???»
زینب یعنی کسی که غرق در روزمرگیها نمیشود و به یاد همه هست. بدون توقع و بدون چشم داشت. حس قشنگی دارد وقتی مِن حیثُ لایحتسب یکی به یادت باشد. یکی که گمانش را نمیبری. یکی مثل دختردایی. من همین سادهی سادهها را دوست دارم. همین سادهها که بدون هیچ تشریفاتی به یادت هستند حتی اگر به یادشان نباشی. همینها که دوست داشتنشان به پای خوبیهایشان نمیرسد.
فرم در حال بارگذاری ...