«سه راه؟» به تاکسی گفتم بعد سوار شدم. دست بردم تو کیفم یک هزار تومانی درآوردم، و تعارف کردم. کرایهام پانصد تومان میشد. راننده کمی تأمل کرد. هزارتومان را پس داد. گفت پول خرد ندارد. پول را گرفتم. کمی که جلوتر رفتیم به خودم گفتم: «به جای اینکه راننده از پانصد تومان بگذرد چرا من نگذرم!». پول را به راننده دادم. گفتم: «باقیش اشکال ندارد». راننده نپذیرفت. کنار عابر پیادهای ایستاد و ازش پرسید که دو تا پانصدی دارد یا نه؟! عابر پیاده گفت: «برای کرایه میخواهی؟» راننده گفت: «بله». عابر دست در جیبش کرد. یک سکه درآورد به راننده داد،.گفت: «من کرایه خانم را حساب میکنم». راننده نپذیرفت و گفت: «با این وجود خودم ازش کرایه نمیگیرم». پشت چراغ قرمز، راننده پیاده شد. جلدی پرید و از راننده اتوبوس کناری، دو تا پانصدی گرفت.
راننده با خوشرویی گفت: «خانم! امروز روز خوبی برایت است، همه روی دندهی مهربانی بلند شدند» راننده با برخوردش و جملهاش حس خوبی من داد. کلی انرژی گرفتم. همین طور برخورد عابر پیاده. سر سه راه، سوار اتوبوس شدم. وقتی در پایانه پیاده شدم، کارت زدم. دو هزار تومان شارژ تو کارتم بود. سوار اتوبوس بعدی شدم. موقع پیاده شدن کارت زدم، بوق قرمز زد. دوباره زدم، دوباره بوق قرمز زد. کارت اتوبوسم ظاهرا دویست تومان شارژ داشت نه دو هزار تومان. خانمی که همراهم پیاده شد، وقتی دید دست در کیفم کردم و کمی هول هستم، برایم کارت زد. درست مثل دیروز که من برای آن خانم کارت زدم. راننده با بداخلاقی به آن خانم گفت، چرا پول خرد یا کارت اتوبوس ندارد. راننده دیروزی، روی دندهی نامهربانی بود. چه حس خوبی دارد این دندهی مهربانی.
سلام
و اين قانون طبيعته افكار ما آدما دقيقا رفتار ما ميشود مطمئن باشيد اگه انساني مهربان باشيد و افكارتان مهربان باشد دقيقا رفتار مهربان ديگران را جذب خواهيد كرد
پاسخ:
دقیقا یکی از همان حسهای خوب اینه که وقتی یکی میاد وبلاگت برات نظر میذاره
فرم در حال بارگذاری ...
پاسخ:
درسته