این وصیت نامه مال کربلایم بود. در زیر هم ارادت دوستان به من…
استاد: «اینا چیه نوشتی؟ تن و بدن آدم رو میلرزونی! مطلبت گذاشتم گروه، ببین چی فرستادند!»
اولی: «اووف چقدرم خواسته داره همون بهتر که شهید نشه. کلا همه باید درگیر انجام وصیت ایشون باشن. همهاش هم دنیایی بود.» ????☺️?
دومی: «خوشبحالش اگه شهید بشه. شاید حساب آخرتش پاکه که وصیتی واسش نکرده»?
سومی: «واقعا لوس»??
چهارمی: «حالا همین لوسه شهید میشه.»
استاد: «کلی با نوشتههات حال میکنم. حالا که این طلبه گفته: «همین لوسه شهید میشه»، دلم یه جوری شد!»
من: «خدا کنه استاد»
استاد: «شهادت خوبه ولی مثل سردار همدانی و مراجع شهید، که آخر زندگی شهید شدند و تا جایی که میشد برای اهل بیت کار کردند! حالا هی دل منو بلرزون! بدجنس!»
من: ????
استاد: اونقدر خوشم نمیاومد از په په شهیدا!!! همین که میرسیدند جبهه، فرت دو روزه شهید میشدند. دست و پا چلفتیها!
من: پس فردا هم به من میگین «دختره دست و پا چلفتی»??
استاد: خوب میگم برو بیا یه نویسنده مشهور شو و برای اهل بیت کتاب بنویس. دم پیری مثل من که شدی برو له لورده بشو! اگه کسی چیزی گفت. شوهرت هم از خداشه! میره یه زن جوون میگیره!
________________
یادش بخیر، این دیالوگها مال زمانی بود که رفتم کربلا. و اما امشب دوستم میفرستند: تو رو خدا زنده بمون مردنت خیلی دردسر داره. تعداد بچه های داداششو هم وصیت کرده. بنده خدا زن داداشت ?? اجازه خانم نتیجه میگیریم: وصیت نامه هایمان را طوری بنویسیم که همه برای سلامتی ما دعا و نذر و نیاز کنند نه اینکه منتظر مرگ ما باشند. ۹۶/۱۲/۷
فرم در حال بارگذاری ...