دارم خوابهای دیشب و پریشب و چند شب پیش رو زیر و رو میکنم که ببینم این مصیبت نازله، تعبیر کدوم یک بوده. شاید هم آه و ناله همین بچهها پشت سرم بود. شاید هم عاق والدین شدم. الله اعلم. عمو میگه «یه امشب پا شدی آشپزی کنی، چشم خوردی». به نظر شما به حال دختری که گوشیش از دستش افتاد روی لبهی کابینت آشپزخونه و صفحهاش ترک برداشته، چه روضهای باید خوند؟ ترک نیست که، تلیش تلیش شده. همهش مقصر مامان بود. باید خسارت رو ازش بگیرم. اگه نمیرفت روستا، منم مجبور نبودم برم آشپزخونه.
خیلیا چشمشون دنبال گوشیم بود. شک ندارم امروز تو کلاس فیلمنامه یکی از این حضار بیریخت گوشیم رو چشم زد. یکی نیست بگه دختر مگه مجبوری از روی گوشی متن بخونی. والا به استاد کلاس که کنارم بود هم مشکوک شدم. از باعث و بانیش نمیگذرم. فکر کن! تو جمع دوستان و غیره باید حالا یه گوشی دست بگیرم که هر کی ببینتش میگه: «آخی بیچاره! چه گوشیِ جنگ زدهای دست گرفته؟». چطور تا یکی دو سال دیگه با این گوشی کنار بیام؟
این روزا خواب تبلت میدیدم. یکی قیمت گرفتم یکُ سیصد و دیگری دو میلیون. سکه روی سکه میگذاشتم که دو میلیونیو رو بگیرم. گواهینامه، کتابخونه و چند چیز دیگر هم تو صف بودند. تو این گیر و دار باید این مصیبت بر من نازل بشه؟
وای نه! با وجود این شُک روز جمعه چطور برم سر جلسه کنکور ارشد؟ الان تو این فکرم که ارشد رو بیخیال بشم صرفا جهت اینکه هزینهی رفت و برگشت رو بذارم یه گوشهای شاید خدا مابقی رو رسوند و تونستم یه خاکی به سرم بریزم. این چند هفته چند آرزو مخم رو قلقلک میداد و چه خیال بافیها که نمیکردم. برم قم، ارشد بخونم، کنارش یه زبان خارجه یاد بگیرم بعدش دکترا و چه و چه. ولی امشب فقط منتظرم یه سوار با اسب سفید بیاد و برام یه گوشی بگیره. دقیقا همین امشب.
سلام
همون گزینه آخری از همه بهتره
برات گوشی میگیره،تبلت،کتابخونه،گواهی
دیگه هم نیازی نیست بری چند تا زبان یادی بگیری یا دکترا و…:))
فقط کافیه زبان سوار اسب سفید بفهمی بقیه ش حله
پاسخ:
گوشی :))
فرم در حال بارگذاری ...
پاسخ:
دانشگاه معارف اسلامی قم دیروز برگزار شد، نخونده شرکت کردیم.