نام پروفایلش «صداقت» بود. همه به اسم استاد صداقت میشناختیمش. نام واقعیشان زهره جمالیزواره است. در کوثرنت هر دو در یک گروهی عضو بودیم. خانم جمالی یک ایدهای برای رشد شبکه مطرح کردند که همان ایده را با اندکی تفاوت و تقریبا با همان نام، من هم مطرح کرده بودم. ایدهی من «زنبور عسل» نام داشت و ایدهی خانم جمالی «نحل». ایدهی ایشان کاملتر بود و در گروه مورد توجه قرار گرفت. این ایدهی مشترک باعث شد که با همدیگر چت خصوصی داشته باشیم. همین مقدمه آشنایی ما بود. مهر ۹۵ همایش فعالان فضای مجازی در قم برگزار شد. خیلی مشتاق بودم ببینم استاد صداقت چه شکلی هستند. همان شب یک سری نشانیهای ظاهری به همدیگر دادیم تا در فضای حقیقی خیلی غافلگیر نشویم. پرسان پرسان ایشان را در سلف غذاخوری دیدم و کنارشان نشستم. با دیدنشان غافلگیر شدم. برخلاف من چهرهای آرام، مهربان، متین و با وقار داشتند. وقار استاد را با شیطنت خودم در شبکه مقایسه میکردم و آب میشدم و در بشقاب غذایم فرو میفتم. به قول دوستم از روز اول خاله شادونهای وارد شدم و شیطنتم عادی شده بود.
بعد از همایش، وبلاگ «روشنک دختر لر» را زدم. استاد صداقت پشتیبان کوثربلاگ بودند. میآمدند زیر پستم مینوشتند «با سلام مطلب شما در بخش مطالب منتخب کوثربلاگ منتشر شد». این نظر خیلی برایم اهمیت داشت. بهترین انگیزه بود که تلاش کنم بهتر بنویسم. مخصوصا وقتی تصور میکردم که بقیه خوانندهها با دیدن این پیغام حتما کلی به به و چه چه میزنند. خوشحالیام از جنس پز دادن و فخر فروشی و غیره بود. (تو ذات من تواضع و این چیزها پیدا نمیشود؛ گشتم نبود، نگرد نیست.) استاد چند بار اشکالات نگارشی و محتواییام را گرفتند که کمک خوبی برایم بود. علاوه بر اینها وبلاگم اشکالات فنی زیاد داشت. برای همین ارتباطم با استاد صداقت بیشتر شد و با هم دوست شدیم. سر خیلی از موضوعات با همدیگر حرف میزدیم. در این مدت الگوی خوبی بودند. حامی خوبی هم در کوثربلاگ بود. الان دیگر پشتیبان نیستند و با پشتیبان جدید هیچ آشنایی و مراودهای ندارم. کوثربلاگ هم آن صفا و نشاط قبلی را ندارد. هر کسی سرش در لاک خودش است و چیز میز مینویسد و میرود. بزرگترین مشخصه و ویژگی استاد، اخلاق، اخلاص و کم توقعیشان بود.
سلام
زهره جان عزیز،خیلی زحمت کشیدند ،منم باهاش دوست بودم و برام عزیز هستند،انشالله که همیشه موفق باشند
پشتیبان جان فعلی هم خیلی زحمت می کشند،شبانه روز و خیلی هم برام عزیز هستند
به نظرم این قسمت از متن که نوشته اید کوثر بلاگ دیگه اون صفا و نشاط قبلی را ندارد،فقط نظر شخصی شماست:) چون اصلا هم اینطوری نیست که اگر اینطوری بود شما الان اصلا نمی نوشتید:)
یه چرخی بزنین متوجه نشاط و صفای بچه ها میشین
راستی یه چیزی روشنک جان: خیلی برام دغدغه شده:))))) تو چرا همش میگی میخوام برم،همش برم و رفتم و خواهم رفته:))
میشه بگی چــــــــــــــــــــــــــرا؟؟؟؟؟؟؟؟
با سلام واحترام
پشتیبان جدید هم با پشتیبان سابق خانم جمالی عزیز آشنا هستند ،خانم جمالی بسیار زحمت کشیدند برای سامانه ،ان شاالله که هر جا هستند موفق باشند،خانم کشاورزی عزیز این پشتیبان هم آماده جوابگویی به سوالات شما هست ;) سوالی بود در خدمتم
موفق باشی
پاسخ:
سلام پشتیبان عزیز، خیلی ممنون از نظرتون. امیدوارم که کوثر بلاگ به خاطر تلاش شبانه روزیهای شما روز به روز موفقتر بشه. حتما مزاحمتون میشم و خواب از چشماتون میبرم :))
اگه ایشان نبودن، من هیچوقت دوباره شروع به نوشتن نمی کردم…
پاسخ:
منم همینطور. میخواستم برم، فقط به خاطر ایشون موندم.
فرم در حال بارگذاری ...
پاسخ:
سلام جانم
آره نظر شخصیه.
الان که نمیخوام برم، منظورم همون موقع بود.