من در چنین روزی چشم به جهان گشودم. همان روز هم خدا و هم دنیا چشم بر من گشود. و الا من کجا و دنیا کجا! روزی که به دنیا آمدم روز خوبی بود. برای مادرم روز مادر شد، برای پدرم روز پدر، برای مادربزرگ پدریام روز مادربزرگ، برای پدربزرگ پدریام روز پدربزرگ، برای عموهایم روز عمو، برای عمهام روز عمه. پدربزرگ و مادربزرگ مادریام قبل از چشم به جهان گشودنم هم پدربزرگ بودند و هم مادربزرگ. خالههایم خاله شدند و داییهایم دایی. طرح معما نمیکنم و نمیخواهم بگویم حدس بزنید چندمین فرزند خانواده پدری و مادری و خانواده خودمان بودهام! حالا اگر دوست داشتید حدس بزنید، بزنید. عهدنامه تقدیم کردن پاداش که امضا نکردم. غفلگیری خوبی میشود که صبح از خواب بیدار بشوم و به تک تکشان زنگ بزنم و روزشان را تبریک بگویم. یقینا هیچکدام روزشان را یادشان نیست.
گاهی وقتها عمو رو به آسمان میکند، دو دستش را بالا میآورد و به خدا میگوید: «خدایا! نکنه گِلِت اضاف اومده بود و ترسیدی اسراف بشه؟» نیشخند میزند و زیرچشمی به من نگاه میکند. اخم و تخم کرده، چشم تنگ میکنم و با ناز و عشوه میگویم: «واقعا که! خیلی لوسی! آخه چطور دلت میاد؟» میگوید: «واقعیت رو به جای انکار باید اذعان کرد.» عمو درست میگوید. باید اذعان کرد از گل اضافی خلق شدم. مگر هر کس از گِل اضافی خلق شد بد است؟ چه عیبی دارد؟ اصلا از کجا معلوم که سعادت نباشد؟ از کجا معلوم که همهی حکمتها پشت بند همان گل اضافی نباشد؟ به خودم دلداری نمیدهم اینها هم واقعیت است که باید به جای انکار، بهشان اذعان کرد. تازه من تنها که نیستم، خیلی از دخترها و پسرهای مردم از همان گِل اضافی که عمو میگوید خلق شدند. ابرو بالا میاندازم و خیلی ظفرمندانه به عمو میگویم: «از کی تا حالا برام حدیث میخونی؟!»
«شِیعَتُنا مِنّا، خُلِقُوا مِنْ فاضِلِ طِینِتِنا …» من در چنین روزی از باقی مانده گل اهل بیت خلق شدم، از مقداری گل متبرک، از تربت اهل بیت. مثل خیلی از دخترها و پسرهای مردم.
پاسخ:
خیلی ممنون
توولدت مبارک روشنک خانم گل
پاسخ:
خیلی ممنون :)
پاسخ
خیلی ممنون دوست خوبم :)
فرم در حال بارگذاری ...