وبلاگ

توضیح وبلاگ من

كُنْتُ بَطيـئاً حينَ يَدْعوُني

«اَلْحَمْدُ للهِِ الَّذي اَدْعوُهُ فَيُجيبُني وَاِنْ كُنْتُ بَطيـئاً حينَ يَدْعوُني» 

«سپاس خدای را كه می‌خوانمش و جوابم را می‌دهد. اگر چه سستی‏ می‌كنم وقتی كه مرا می‌‏خواند»

وقتی تصور می‌کنم چه قدر با بی‌حالی و کراهت به سوی تو آمدم و به تو لبیک گفتم، شرمنده می‌شوم و مجالی برای نوشتن باقی نمی‌ماند‌. سستی در عشق ورزیدن به تو، نوشتن ندارد. محبت تو به بنده‌هایت آنقدر خالصانه و عمیق است که هر چه راه کج می‌کنند، باز هوای‌شان  را داری و پشت‌شان را خالی نمی‌کنی. خدای خیلی خوبی هستی؛ اگر چه ما بنده‌ها چنگی به دل نمی‌زنیم.

طلبه‌ی قصه خوان، اسماعیل آذری‌نژاد

بچه‌ها انگار دور پدرشان جمع شده‌اند نه یک طلبه‌ی ساده و معمولی. اسماعیل آذری‌نژاد کتاب قصه‌هایش را در می‌آورد و به بچه‌ها می‌دهد. هر کدام در گوشه و کناری می‌نشینند و تصاویر را نگاه می‌کنند و قصه‌ها را می‌خوانند. خودش آنقدر از روی قصه‌ها برای بچه‌ها خوانده است که همه را از بر می‌خواند و بدون اینکه کتابی در دست بگیرد شروع می‌کند به قصه گفتن. «یکی بود، یکی نبود…»

همه را به چشم بچه‌های خودش می‌بیند. غم و شادی‌های آنها غم و شادی خودش است. وقتی اثر سوختگی را پشت دست دختر پنج ساله دید، او را پیش مادرش برد تا ببیند چرا پشت دستش را داغ کرده‌اند! مادر بار مشکلاتش زیاد بود و حوصله دخترش را نداشت.اسماعیل آذری‌نژاد مقداری کتاب و اسباب بازی به او می‌دهد تا دخترش را با آنها سرگرم کند. یا وقتی دید روستا حمام و دستشویی ندارد، وعده داد که با کمک اهالی دو سرویس بسازند. باید با خودِ اسماعیل آذری‌نژاد همراه شد و روایت‌ها و خاطراتش را از زبان خود او شنید.

آقای آذری‌نژاد نه پشت تریبون و شیشه‌ی تلوزیون، و نه در درون حجره و حوزه، که در کف جامعه و روستاها با مردم و کودکان ارتباط می‌گیرد. او رنگ، توپ و قصه را ابزار ارتباطی با کودکان روستاها می‌داند. با کتاب‌هایش نمایشگاه برگزار نمی‌کند. بلکه خودش مثل یک طبیب دوّار به این روستا و آن روستا می‌رود و ساعت‌ها برای بچه‌ها کتاب می‌خواند. برای ترویج فرهنگ کتابخوانی و رسالت‌های طلبگی راهکار قشنگ‌تر از این مگر هست. باشد که کسی پیدا بشود و پای حرف دلش بنشیند و حرف‌هایش را بشنود…

فعالیت‌های اسماعیل آذری نژاد را می‌توانید در صفحه‌ی اینستاگرامش دنبال کنید.

وَ هُوَ غَنِيٌّ عَنّي

«وَالْحَمْدُ للهِِ الَّذي تَحَبَّبَ اِلَيَّ وَ هُوَ غَنِيٌّ عَنّي»

«و سپاس خدای را كه با من دوستی ورزيد، درحالیكه از من بی‌نياز است»

دوست دارم با دانه دانه مهره های تسبیحم زمزمه کنم و بگویم: «وَالْحَمْدُ للهِِ الَّذي تَحَبَّبَ اِلَيَّ وَ هُوَ غَنِيٌّ عَنّي». تو بهترین دوست من و محبوب منی. تو را پیش خودت و در محضر خودت و برای داشتنت شکر می‌کنم. هر لحظه با بردن نامت دلشاد می‌شوم. تو با بردن نام من چگونه‌ای؟

 

نقش بانوان در جهت حمایت از کالای ایرانی

زنان علاوه بر اینکه مدیر امور داخلی خانه هستند، مسئول امور مالی و خرید هم هستند. با نگاه نافذشان بازار را مثل کف دست می‌شناسند. بارها و بارها مغازه‌هایی را نشان می‌کنند که بروند برای شوهر، فرزند، خواهر، برادر، پدر و مادر و دیگران آنچه را که نیاز دارند بخرند. بعضا در این موارد به همدیگر مشاوره حضوری و غیر حضوری می‌دهند که فلان چیز را از کجا گرفته‌ای؟ یا فلان چیز را از فلان جا بگیر و به جای فلان چیز، فلان چیز را بگیر؛ هم به صرفه است و هم جنسش حرف ندارد. زنان بیشتر از هر عضو دیگری در خانواده با وسایل خانه و مایحتاج آن سر و کار دارند و انواع و اقسام مارک‌ها را می‌شناسند. طبیعی است که این مهارت‌ها را بهتر از دیگران داشته باشند‌ و پیچ و خم همه چیز دستشان باشد. زنان پیش قدم‌ترین فردی است که گردش اقتصاد خانواده و تا حدی اجتماع در دستان اوست.

امور خانواده باید با کالای ایرانی بچرخد یا خارجی؟ زنان تصمیم می‌گیرند که کدام یک باشد و کدام یک نباشد. زنانِ با سیاست و آینده‌نگر ترجیح می‌دهند از کالایی استفاده کنند که به دست شوهران و پدران خود آنها ساخته می‌شود. با توجه به شرایط کنونی و معضل اشتغال جوانان‌مان، کافی است ما زنان همت کنیم و برای تولیدات داخلی کشورمان ارزش قائل باشیم و رُک و پوست‌کنده به هر چیزی که «مِید این خارج» است «نه» بگوییم.

 

هدفمند کردن حمایت از کالای ایرانی

حمایت از کالای ایرانی باید در راستای تولید باشد. اطراف هر کدام از ما صنایع و تولید کننده‌های کوچکی هستند که اگر حمایت نشوند ورشکسته می‌شوند و ترجیح می‌دهند دست از تولید بردارند و به سیل توزیع کنندگان و مشاغل دیگر روی بیاورند. اولین وظیفه‌ی ما در بازار انبوه کالا شناخت این گونه صنایع، کارگاه یا تولید کننده‌هاست. وظیفه‌ی بعدی ما این است که یارای آنها باشیم. یاری کردن آنها در بخش بازاریابی می‌تواند به فروش محصولات آنها کمک کند و کسب و کارشان را رونق بدهد.

ذهنتان را به سمت صنایع و تولید کننده‌های کوچک و خاص نبرید. این تولید کننده می‌تواند یک خیاط در بین دوست، آشنا و محدوده‌ی افرادی باشد که آنها را می‌شناسیم. شاید هم شخصی که می‌تواند بافتنی ببافتد، وسایل تزئینی درست کند، چرم دوزی بلد باشد، یک کشاورز یا باغدار نیاز دارد محصولاتش را مستقیم و به دور از واسطه‌ی دلال‌ها بفروشد، شاید هم جوان و نوجوانی که در یک رشته‌ی فنی تحصیل کرده و نیاز دارد تخصصش به کار گرفته بشود. قطعا شما هم مصادیق دیگری در نظر دارید. ما که می‌خواهیم در طول زندگی کالاهایی بخریم و هزینه‌هایی پرداخت کنیم، پس چه بهتر که این هزینه‌ها چرخ اقتصادی افرادی را بچرخاند که آنها را می‌شناسیم. در قرآن کریم در جایی که قرار است خوبی و احسانی در حق کسی کنیم، سلسله مراتبی را بیان کرده است که نزدیکان و آشنایان اولیت بیشتری دارند.