وبلاگ

توضیح وبلاگ من

موضوع: "طلبـه نـوشت"

طلبه‌ی قصه خوان، اسماعیل آذری‌نژاد

بچه‌ها انگار دور پدرشان جمع شده‌اند نه یک طلبه‌ی ساده و معمولی. اسماعیل آذری‌نژاد کتاب قصه‌هایش را در می‌آورد و به بچه‌ها می‌دهد. هر کدام در گوشه و کناری می‌نشینند و تصاویر را نگاه می‌کنند و قصه‌ها را می‌خوانند. خودش آنقدر از روی قصه‌ها برای بچه‌ها خوانده است که همه را از بر می‌خواند و بدون اینکه کتابی در دست بگیرد شروع می‌کند به قصه گفتن. «یکی بود، یکی نبود…»

همه را به چشم بچه‌های خودش می‌بیند. غم و شادی‌های آنها غم و شادی خودش است. وقتی اثر سوختگی را پشت دست دختر پنج ساله دید، او را پیش مادرش برد تا ببیند چرا پشت دستش را داغ کرده‌اند! مادر بار مشکلاتش زیاد بود و حوصله دخترش را نداشت.اسماعیل آذری‌نژاد مقداری کتاب و اسباب بازی به او می‌دهد تا دخترش را با آنها سرگرم کند. یا وقتی دید روستا حمام و دستشویی ندارد، وعده داد که با کمک اهالی دو سرویس بسازند. باید با خودِ اسماعیل آذری‌نژاد همراه شد و روایت‌ها و خاطراتش را از زبان خود او شنید.

آقای آذری‌نژاد نه پشت تریبون و شیشه‌ی تلوزیون، و نه در درون حجره و حوزه، که در کف جامعه و روستاها با مردم و کودکان ارتباط می‌گیرد. او رنگ، توپ و قصه را ابزار ارتباطی با کودکان روستاها می‌داند. با کتاب‌هایش نمایشگاه برگزار نمی‌کند. بلکه خودش مثل یک طبیب دوّار به این روستا و آن روستا می‌رود و ساعت‌ها برای بچه‌ها کتاب می‌خواند. برای ترویج فرهنگ کتابخوانی و رسالت‌های طلبگی راهکار قشنگ‌تر از این مگر هست. باشد که کسی پیدا بشود و پای حرف دلش بنشیند و حرف‌هایش را بشنود…

فعالیت‌های اسماعیل آذری نژاد را می‌توانید در صفحه‌ی اینستاگرامش دنبال کنید.

 
مداحی های محرم