وبلاگ

توضیح وبلاگ من

موضوع: "از روسـتـــا"

دُوَرِ هونَه مِهتَرِ هونَه

یک ضرب المثلی تو زبان لری داریم که می‌گوید: «دُوٙر هونٙه مِهتٙر هونٙه» ( هونه: خانه). 

این ضرب المثل را برای دختران کدبانو که همه امورات خانه روی دوش‌شان است به کار می‌برند. البته برای کنایه زدن به دخترانی که دست به سیاه و سفید نمی‌زنند، کاربرد بیشتری دارد. مادرم همیشه این ضرب المثل را به من می‌گوید. بعد می‌رود سراغ دفترچه‌ی خاطرات ذهنی‌اش و روزگار دخترانه‌اش را روایت می‌کند. می‌گوید که چطور خانه‌آبادکُنِ پدر و مادرش بوده است. وجه اشتراک مِهتَر و کدبانویی را نمی‌دانم. چند روز پیش که پول می‌خواستم در کسوت واعظ درآمد و تفسیر من درآوردی‌ای از این ضرب‌المثل کرد که از قضا جالب از آب درآمد. گفت: «دُوٙر هونٙه مِهتٙر هونٙه. یعنی دختر باید مثل نغاره‌ای باشد، که با هر سازی می‌زند. وقتی پول نیست، نیست».

ساز و مِهتٙر ما همان ساز و نغاره شماست. وقتی ساز می‌زند، مهتر متناسب با ریتم او می‌کوبد. یعنی دختر باید انعطاف پذیر باشد. خیلی زود شرایط را درک کند. خودش را وفق بدهد و اهل مدارا باشد.

_ «مامان! خب قشنگ بگو نیست. برای چی داری ضرب‌المثل‌ها رو تحریف می‌کنی؟».

حالا که مادرم ضرب المثل‌ها را مصادره به مطلوب می‌کند، یادم باشد دفعه‌ی بعد اگر بهم گفت: «آرام‌تر صحبت کن». بگویم: «دُوَر هونَه مِهتَر هونَه». یعنی دختر باید مثل مهتر صدایش بلند باشد.

 

«قصه‌های من و اُو جیجَه»

البته باید جوجه‌اش محلی باشد. غذای اعیانی ماست. برای مهمان مهم و عزیز «او جیجَه» می‌پزیم. این یعنی اینکه خیلی تحویلش گرفتیم. برای کسی که مریض شده هم همینطور. چون باید تقویت بشود. «اُو» همان آب است، منتهی به لهجه لری. مثلا به جای آب گوشت می‌گوییم: «اُو گوشت». 

جوجه محلی را به صورت شکم‌پُر و مثل آب گوشت می‌پزیم. کافی است یک نفر نامزد کند و به خانه نامزدش برود. وقتی برمی‌گردد با یک سوال روبرو می‌شود «بگو ببینم «اُو جیجه» نامزدت رو خوردی یا نه!». اگر خورده بود یعنی اینکه چشم و چراغ بوده. اگر نخورده بود یک جوری می‌پیچاند که رو نشود. مثلا می‌گوید جوجه‌هایشان کوچک بود و موقع کشتن‌شان نبود یا تازه واکسنشون زده بودند و اینها. حالا من که هنوز قسمت نشده برای کسی «اُو جیجه‌» درست کنم و او کوفت کند. ولی مامان هر وقت جوجه‌ای از راه برسد صبر می‌کند تا دایی‌ها را هم دعوت کند. ما هم فقط باید شکم صابون بزنیم إلی یوم المعلوم. بعد یک دورهمی دلنشین. حالا آن موقع سهم هر کدام فقط یک بند انگشت از جوجه می‌شود.

یکبار مامان رفت روستا. من بودم و عمو. دیدم یک جوجه تو یخچال است. ذخیره‌ی مادر بود برای یک شبِ دورهمی. من به حسابش رسیدم. جوجه‌ای که همیشه، به اندازه یک بند انگشتش به ما می‌رسید، حالا درسته جلوی من و عمو بود.

مدت‌ها بعد دوباره مامان رفت روستا‌. من بودم و عمو. باز یک جوجه‌ی تو یخچال بود. صبح درآوردم گذاشتمش روی سینک تا یخش آب شود بعد شکم پُرش کنم. سر ظهر رفتم تو آشپزخانه. اثری از جوجه نبود. «مگه میشه! مگه داریم! یعنی چی؟» حتی تو کابینتِ زیر سینک را هم گشتم. احتمال اینکه زنده شده باشد و رفته باشد آن تو، محال هست ولی بعید نیست. کار خودش بود. خاک بر سر تمام گربه‌های عالم. کوفت‌شان بشود الهی. گربه آمده بود و جوجه را قاپیده بود. هنوز حسرتش را می‌خورم.

بار سوم که مامان رفته بود روستا و به حساب جوجه رسیدم، من بودم و عمو و دخترخاله‌ام.  خیلی خوشمزه شده بود. عمو ران جوجه را به دندان گرفته بود ما هم همینطور.

بار چهارمی همین دیشب بود. مامان و بابا هنوز از روستا نیامده‌اند. من بودم و دو تا دخترخاله با داداش یازیاز. سر سفره یکی از دختر خاله‌ها گفت: «بذار من یه بار رونِش رو بخورم ببینم چطوره؟» گفتم: «فکر کنم تا حالا رون نخوردی نه!» گفت: «نه، همیشه یکیش گیر بابا میاد. اون یکی هم گیر داداش». پسر خاله‌ام تک پسر است و صاحب همیشگی ران جوجه.  یک ران کامل را جلو دخترخاله گذاشتم تا کیف بکند. خواستم آن یکی ران را بخورم، اما گذاشتم برای داداش یازیاز که رفته بود بیرون.

یک جوجه محلی دیگر هنوز تو یخچال هست. اگر مامان تا اوایل هفته دیگر نیامد، هر چه دید از چشم خودش دید.