وبلاگ

توضیح وبلاگ من

کلید واژه: "طلبه نوشت"

چی شد طلبه شدم؟

پیش دانشگاهی‌ام تمام شد. کل تابستان به عروسی و عروسی رفتن گذشت تا رسید به شهریور ماه که ماه رمضان شروع شد. روز اول عروسی بودم. از روز دوم تصمیم گرفتم کل ماه رمضان را روزه بگیرم و حجابم را حفظ کنم. هر شب برنامه «این شب‌ها» را نگاه می‌کردم و معنویت زیر… بیشتر »

از جایی که نمی‌بینید و گمان نمی‌برید

«يَا بَنِي آدَمَ لَا يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطَانُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَيْكُم مِّنَ الْجَنَّةِ يَنزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِيُرِيَهُمَا سَوْآتِهِمَا إِنَّهُ يَرَاكُمْ هُوَ وَقَبِيلُهُ مِنْ حَيْثُ لَا تَرَوْنَهُمْ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّيَاطِينَ… بیشتر »

كُنْتُ بَطيـئاً حينَ يَدْعوُني

«اَلْحَمْدُ للهِِ الَّذي اَدْعوُهُ فَيُجيبُني وَاِنْ كُنْتُ بَطيـئاً حينَ يَدْعوُني»  «سپاس خدای را كه می‌خوانمش و جوابم را می‌دهد. اگر چه سستی‏ می‌كنم وقتی كه مرا می‌‏خواند» وقتی تصور می‌کنم چه قدر با بی‌حالی و کراهت به سوی تو آمدم و به تو لبیک گفتم،… بیشتر »

طلبه‌ی قصه خوان، اسماعیل آذری‌نژاد

بچه‌ها انگار دور پدرشان جمع شده‌اند نه یک طلبه‌ی ساده و معمولی. اسماعیل آذری‌نژاد کتاب قصه‌هایش را در می‌آورد و به بچه‌ها می‌دهد. هر کدام در گوشه و کناری می‌نشینند و تصاویر را نگاه می‌کنند و قصه‌ها را می‌خوانند. خودش آنقدر از روی قصه‌ها برای بچه‌ها… بیشتر »