وبلاگ

توضیح وبلاگ من

کلید واژه: "سفرنامه"

تعبیر وارونه یک رویا

به خاطر آن جوان اصفهانی دائم منتظر بودم از پشت بام‌ یکی از مغازه‌های خیابان‌های کربلا، یک تیراندازی وسط پیشانی‌ام را نشانه برود. ترور همانا و جان به جان آفرین تسلیم کردن هم همان. به آمنه و راضیه هم گفتم که اگر روزی پایم به سنگی خورد و افتادم زمین،… بیشتر »

همه با هم

تا می‌آیم از حس و حال کربلا بنویسم و آنچه دیدم، دستم به نوشتن نمی‌رود. چطور می‌توان از چیزی نوشت که درک نمی‌شود مگر اینکه از نزدیک حضور داشته باشی و ببینی! بچه‌ای که اگر در خیابان چند قدم راه برود خسته می‌شود و نمی‌آید مگر اینکه او را بغل کرد، حالا از… بیشتر »