خالهخانبجی داشت از رویاهای قبل از ازدواجش میگفت. «من همون موقع که دختر بودم، همهش به خودم میگفتم اگه شوهرم کار درست و حسابی نداشت و میخواست کارگری کنه، هر روز صبح خودم پا میشم براش بقچه میپیچم و فلان و بهمان میکنم. اگه یه آدم معتادی از آب دراومد،…
بیشتر »